امرو رفتم پاساژ ارغوان یه کیلو ! بازی بار زدم آوردم تو خونه ،خیلی وقت بود بازی نکرده بودم .دلم تنگ شده برای روزایی که هیچ چی جز بازی ها برام مهم نبود.بالاخره باید یه جوری سر کنم.نمی خوام فکرم درگیر بشه.مشکل اینجاست که هیچ وقت نمی تونم با درس خوندن سر خودم رو گرم کنم... کاشکی می شد .
باز دوباره من آجیل دیدم و نتونستم خودم رو کنترل کنم. هر چی بود خوردم . حالا آمادگی کامل این و دارم که فردا که از خواب بلند می شم تمام صورتم پر جوش باشه. داشتم به جوشای صورتم فکر می کردم که یه دفه رگ فلسفه زد بالا ! ...جالبه ! به نظر من اکثر آدمای روی کره زمین مثل همین جوشای چرکی ان...باید ترکوندشون ! البته خودتون می دونید که بعضی اوقات اگه بترکونیدشون جاشون می مونه...پس بهتره ولشون کنید به حال خودشون...آره عزیز ،بعضی ها رو باید ولشون کرد به حال خودشون تا تو این به اصطلاح دنیایی که ساختن بچرن و خوش باشن...آخه اینم شد زندگی ؟...
چه تشبیهی!!
گاهی اوقات بهتر برای خودمون باشیم.جوشاتم نترکون .اهه
ممممم نمردیم و دیدیم شما هم بلدین قلمبه سلمبه حرف نزنین!
....نمیدونم ....!
سلام.منم خیلی وقته بازی نکردم...راستی تو که شب عروسیت نمیخوای کت و شلوار بپوشی...خوبه عروس هم بگه من میخوام با بلیز شلوار بیام...؟!؟!؟!
آره...من حاضرم !!!...
خب ولشون کن...