جوش چرکی !


امرو رفتم پاساژ ارغوان یه کیلو ! بازی بار زدم آوردم تو خونه ،خیلی وقت بود بازی نکرده بودم .دلم تنگ شده برای روزایی که هیچ چی جز بازی ها برام مهم نبود.بالاخره باید یه جوری سر کنم.نمی خوام فکرم درگیر بشه.مشکل اینجاست که هیچ وقت نمی تونم با درس خوندن سر خودم رو گرم کنم... کاشکی می شد .


باز دوباره من آجیل دیدم و نتونستم خودم رو کنترل کنم. هر چی بود خوردم . حالا آمادگی کامل این و دارم که فردا که از خواب بلند می شم تمام صورتم پر جوش باشه. داشتم به جوشای صورتم فکر می کردم  که یه دفه رگ فلسفه زد بالا ! ...جالبه ! به نظر من اکثر آدمای روی کره زمین مثل همین جوشای چرکی ان...باید ترکوندشون ! البته خودتون می دونید که بعضی اوقات اگه بترکونیدشون جاشون می مونه...پس بهتره ولشون کنید به حال خودشون...آره عزیز ،بعضی ها رو باید ولشون کرد به حال خودشون تا تو این به اصطلاح دنیایی که ساختن بچرن و خوش باشن...آخه اینم شد زندگی ؟...






سوختم...



امروز بالاخره ما رو بردن برا خرید ، ولی موفق نشدن به من کت و شلوار بپوشونن. نمی دونم من باید به چه زبونی بگم که از کت و شلوار خوشم نمی آد . مامانم چنان نگاه می کرد که دلم سوخت . گفتم برم به خاطر مادرم یه کت و شلوار بخرم ولی نه ! آخرش نخریدم ، آخه عروسی خواهرته....من عروسی خودم هم نمی خوام کت و شلوار بپوشم حالا شما دارید می گید عروسی خواهرته...تازه عروسی هم نیست ، عقده !....به قول خواهر کوچیکه می خوای مثل همیشه لخت بری ! ...نگفتم لخت که نه !...حالا یه پیرن مثلا رو همین زیرپوشی که تنمه می پوشم !!!...ولی این قصه سر دراز دارد...من نمی دونم به چه زبونی باید بگم من از رسمی بودن خوشم نمی یاد...من دوست دارم خودم باشم...حس می کنم تو کت و شلوار زیادی بزرگ می شم...خودمو گم می کنم...حالا فعلا که سر و ته قضیه رو یه جوری هم آوردیم تا عروسی...ولی من همین جا اعلام می کنم که کت و شلوار بپوش ، نیستم !

 

امروز دلم خیلی سوخت...خیلی...اصلا فکر نمی کردم همچین حرفایی بشنوم...حداقل حالا که من کنار کشیدم...واقعا حقم نبود...آخه من که دیگه کاری نداشتم باهاش...این رسم مردونگی نیست...من به خاطر اون کنار کشیدم و اون ...

 

توی شب کوچه های ترس و پرسه

منو پیدا کن از اندوه آغاز

کنار مرگ خاموش کبوتر

منو پیدا کن از رویای پرواز

 

تو اینجایی که نورانی شه اسمم

به من برگرده خورشید شبانه

که من دیوانه شم از خواستن تو

جهان رنگین کمون شه از ترانه

 

به من چیزی بده از موج و شبنم

به من چیزی بگو از ماه و ماهی

صدام کن تا که در وا شه به رویا

که رد شم از شبستان تباهی

 

کنار تو پر آواز قلبم

غزل بارونه جانم از حضورت

به من تا می رسی گل می ده لحظه

گلستون می شه ساعت از حضورت

 

 دیگه نمی خوام شعر عاشقانه گوش کنم...چقدر بهت گفتم عباس دیوونگی نکن...

دوباره از نو...


نمی دونم ولی به خاطر اخلاق خاصی که داشتم تو هر مقطعی از زندگی که بودم به چشم بچه مثبت بهم نگاه می کردن ، البته شاید هم بودم و خوبیش اینه که وقتی این طوریه دیگه اگه بخوای کاری هم بکنی نمی تونی ! همیشه دلم می خواست به چشم یه اصلاح طلب دینی بهم نگاه کنن و همین طور هم عمل می کردم . تا همین ترم پیش هر وقت تو دانشگاه به بچه ها می گفتم من دارم می رم نماز خونه بچه ها با تعجب نگام می کردن...مگه عباسم نماز می خونه !؟...خب آره ...نمی دونم ما بعضی وقتا یه چیزای بی ربطی رو با هم قاطی می کنیم ، مثلا اینکه کسی که نماز می خونه باید ریشاش این طوری باشه یا این که باید فلان لباس رو بپوشه . اتفاقا من همیشه سعی کردم و می کنم که برعکس نشون بدم تا کمی افکار مردم رو نسبت به دین عوض کنم .اصلا بایدی نداره کسی که به اعتقاداتش پایبنده فلان قیافه رو داشته باشه ، اتفاقا یکی از دلایل دین گریزی جوونها همین مساله بوده و هست. ولی حیف که یه سری چیزا رو تو کله بعشی ها نمی شه فرو کرد...

امروز از صبح تا شب دانشکاه و یه درس مزخرف به نام آزمایشگاه...خب باید تحمل کرد دیگه...این خانوم استاد فکر کرده ما دبستانیم...نمودار رسم کنید و نقاشی بکشید و کاغذ میلیمتری و کیلومتری ! و چمیدونم...آمار هم که نیازی به گفتن نداره...نمیدونم باید چی کارش کنم...بس که حجمش زیاد شده حساب جزوه مزوه از دستم رفته...حالا سر کلاس خوبه...3 ساعت وسطش الافیه که دارم فکر می کنم چی کار کنم...بدبختی اینجاست که موقع ناهار و این بند و بساطاس و در کتابخونه رو هم می بندن...نمی دونم ناهار 2 ساعت طول می کشه ؟...هیچی...الافیم تو حیاط...ولی خب...دودر کردن بسه...دیروز 9 واحد دودر کردی واسه تا آخر ترم بسه...

مثل اینکه دوباره به روزای اوج برگشتم...اگه بتونم ارادمو جمع کنم دوباره می خوام برم باشگاه...باورم نمی شد ،هنوز آمادگی قبلی رو دارم...67 تا دراز نشست تو دقیقه...بارفیکس هم بد نبود...بیست تا...برای شروع بد نیست...جای پیشرفت داره پسر...پنجاه تا شنا...هنوز همون قبلی...زور بزن...

 

برام دعا کنید...